«مسئلهدانستن» علوم انسانی، خود ما را دچار تعارضی جدی و بنیانبرافکن میسازد: از یک سو میخواهیم مانند غربیها «علوم انسانی» داشته باشیم و از سوی دیگر نمیدانیم که این علوم، اگر نسخۀ اسلامی آن هم تولید شود، به چه دردی میخورد.
علوم انسانی در اروپا و در جریان جنبش روشنفکری قرن هفدهم و هجدهم، به منظور حل مشکلات و مسائل اروپای آن روز بهتدریج تدوین یافت. دغدغۀ متفکران اروپایی، حل مشکلات امپراتوریهای خود بود: اسمیت و ریکاردو و استوارت میل و کینز بهدنبال حل مشکلات اقتصادی امپراتوری انگلستان بودند و در هر برههای، بسته به اقتضائات عصر خود، نسخۀ متفاوت و بعضاً متعارضی را برای ادارۀ مستعمرات انگلستان ارائه میکردند. این راهکارها که تحت عنوان نظریات اقتصادی مطرح میشود، لزوماً دارای سیر تکاملی و روبهپیشرفت برای ساخت دانشی بهنام اقتصاد نیست، بلکه هر کدام از آنها در بازۀ زمانی خود، صرفاً به مسئلهای از مسائل انگلستان پرداخته است.
یک زمان دیدگاههای مرکانتیلیستی بهتر میتوانست منافع انگلستان را تأمین کند، یک زمان اندیشههای بازارگرای اسمیت، یک زمان ورود ریاضیات میتوانست در برابر گسترش مارکسیسم مقاومت کند، یک زمان در همان انگلستان دخالت گستردۀ دولت در نظریۀ کینز توجیه میشود و زمانی دیگر، آزادسازی و خصوصیسازی تاچر برای انگلستان راهگشاست. تنها مضمون محوری در تمام نظریات اقتصادی جریان غالب آنگلوساکسونی، «حفظ منافع امپراتوری بریتانیا» و از جنگ جهانی دوم به بعد، «حفظ سلطۀ ایالات متحده» است.
وجود منظومۀ متشکلی از اندیشههای اقتصادی تحت عنوان علم اقتصاد جهانشمول و غیرتاریخمند، افسانهای است که برای حفظ و تحکیم سلطۀ فکری استعمار انگلستان و آمریکا در گوش سایر کشورها و از جمله کشورهای اسلامی خوانده شده است.
وقتی علوم انسانی اسلامی خودش مسئله باشد، یعنی اقتصاد اسلامی خودش بهعنوان یک علم موضوعیت پیدا کند، دیگر بهدنبال حل مشکلات جامعه از طریق آن نخواهیم بود، بلکه اقتصاد اسلامی هم چیزی مانند هزاران نماد غربی خواهد بود که با اندک تصرفات روبنایی در آن، وارد کشور کردهایم؛ چیزی مانند فروشگاههای زنجیرهای و مالها که امروزه مثل قارچ در سراسر کشور میرویند، غافل از اینکه اینگونه فروشگاههای بزرگ در اقتصادهای غربی برای ترغیب مردمشان به خرید کالاهای تولیدی خودشان (نیاز اقتصاد ملیشان) بوده است، اما در کشور ما این مراکز به دروازۀ ترویج مصرفگرایی و فروش محصولات وارداتی و بعضاً قاچاق تبدیل شده، بدون اینکه به تولید داخلی در کشور ما خدمتی کرده باشد.
غلبۀ نگاه مسئلهبودن خود اقتصاد اسلامی و بهطور کلی خود علوم انسانی اسلامی، باعث گسترش رویکردهایی در این علوم شده است که صرفاً به اسلامیزهکردن اندیشههای غربی اکتفا میکنند و هر آنچه از غرب میآید را بهعنوان دستاورد جدید علمی و در مرز دانش تلقی میکنند، غافل از اینکه هر نظریۀ تازهای بهدنبال حل مشکل تازهای از غرب است! و ما اگر واقعاً دنبال علوم انسانی اسلامی و اقتصاد اسلامی هستیم، باید نظریاتی تولید کنیم که «پاسخی» برای مشکلات جاری کشور باشد، نه صرفاً درگیر بیان تفاوتها در مبانی جهانشناختی و انسانشناختی و روششناختی و...
با این نگاه، علوم انسانی اسلامی ارتباط خود را با مسائل واقعی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور پیدا کرده و با حل مشکلات عینی کشور، جایگاه واقعی خود را در جامعه پیدا خواهند کرد.
✍️ دکتر علی سعیدی
دیدگاه خود را بنویسید