عدالتخواهی مصداقی همیشه شورانگیز است. قصه دارد، قربانی دارد، ظالم دارد، و درام اخلاقیاش تماشاگر را به وجد میآورد. فریاد بر سر یک ظلم آشکار، افشای یک فساد، یا دفاع از یک مظلوم، تصویرهایی میسازد که روح را تهییج میکند و احساسات را به حرکت درمیآورد.
اما درست در همان لحظهای که مردم غرق در خشم یا ترحماند، ساختاری که زاینده همان ظلم است، بیصدا خود را بازتولید میکند. عدالت مصداقی، مانند درمان یک زخم است بر بدنی که بیماری درونش هنوز در جریان است.
عدالتخواهی مصداقی، چون برق میدرخشد اما دوام ندارد. هرچند گاه از دل آن آگاهی یا اصلاحی جزئی پدید میآید، اما اغلب بهجای درمان ریشه، تنها چهره عارضه را پاک میکند. چرا؟ چون عدالت مصداقی، عدالت را در رویداد میبیند، نه در سیستم. در حالیکه عدالت، اگر قرار است ماندگار شود، باید در «ساختار مناسبات»، در «نهادها»، در «قواعد تولید و توزیع قدرت و ثروت» و در «صورتبندی عقلانیت جمعی» تحقق یابد، نه در واکنشهای هیجانی به مصادیق گذرا.
عدالتِ ساختاری، آرام است، بیهیاهو است، اما عمیق است. جذابیت رسانهای ندارد، چون ظالمش چهره ندارد و مظلومش نام ندارد؛ اما دشمنش ریشه در قوانین، در نظم تولید و توزیع ثروت و در شکل اندیشیدن انسانها دارد. عدالت ساختاری در پی تغییر این «ساختار ناعادل» است، نه فقط مجازات این «فرد ظالم».
عدالت مصداقی میخواهد ظالم را رسوا کند، عدالت ساختاری میخواهد «ظلم را ناممکن» کند.
در نگاهِ عدالتخواهی مصداقی، عدالت امری اخلاقی است؛ باید کسی خطا کرده باشد تا عدالت معنا پیدا کند. اما در نگاه ساختاری، عدالت امری هستیشناختی و نهادی است؛ باید «جهان اجتماعی» بهگونهای دیگر چیده شود تا انسانها بدون نیاز به قهرمانان عدالتخواه، در جهان عادلانه زندگی کنند. عدالت مصداقی به دنبال قهرمان است، عدالت ساختاری به دنبال قانون. عدالت مصداقی در پی فریاد است، عدالت ساختاری در پی فهم.
عدالتخواهی مصداقی، اگر از عدالت ساختاری جدا شود، دیر یا زود به نمایش عدالت بدل میشود؛ به بازاری از افشاگریها، اتهامها و مظلومنماییها که از احساسات مردم ارتزاق میکند. اما عدالتخواهی ساختاری، هرچند کُند و دشوار، انسانها را از اسارت در اخلاق لحظهای نجات میدهد و آنان را به تفکر درباره «شرایط امکان عدالت» فرا میخواند.
اگر عدالت ساختاری محقق شود، عدالتخواهی مصداقی دیگر ضرورتی نخواهد داشت، زیرا «سازوکارها» چنان تنظیم میشوند که ظلم پیش از آنکه رخ دهد، خنثی شود. همانگونه که بدن سالم نیاز به پانسمان ندارد، جامعه عادل نیز نیازی به افشاگر ندارد. عدالتخواهی مصداقی نتیجه جامعهای است که ساختارهایش ناعادلانهاند؛ نشانه تب بدن بیمار است. اما عدالتخواهی ساختاری، معماری سلامت است؛ طراحی بدن اجتماعی به گونهای که تب دیگر تکرار نشود.
جامعهای که عدالت را در مصادیق میجوید، همواره محتاج منجی است؛ اما جامعهای که عدالت را در ساختار میجوید، به بلوغ عقلانی رسیده است. عدالت مصداقی میخواهد کسی بیاید و ظلم را بردارد؛ عدالت ساختاری میخواهد دیگر هیچکس توان ظلم نداشته باشد.
مخلص کلام اینکه، عدالت مصداقی، صدای درد است؛ اما عدالت ساختاری، درمان آن. صدای درد، هرچند شریف است، اما اگر به درمان نیانجامد، خود به بخشی از بیماری بدل میشود. جامعهای که فقط فریاد عدالت سر میدهد، بیآنکه بنیانهای ناعادلانه را برکَنَد، محکوم به تکرار بیپایان همان فریادهاست.
✍️ سید یاسر جبرائیلی
عدالت؛ مصداقی یا ساختاری؟!
همچنین بخوانید...
- هایک: ایدئولوگ بمب افکن – از تاچریسم تا بمباران تهران!
- وثیقههای تورمی و اضافهبرداشت: پیوند پنهان بانکها با جهش ارز
- نه شرقی نه غربی، شعار یا نظم؟
- در هند با یک میلیارد جمعیت «چهارراه استانبول» ندیدم!
- از زن زندگی آزادی تا فقر و ناامنی سودان
- چرا امارات از خونریزی در سودان حمایت میکند؟
- آیا مشکل اقتصاد ایران ارزانی انرژی است؟
- باجگیری بینالمللی ترامپ جایگزین تجارت آزاد
- آیا امام خمینی مداخله دولت در اقتصاد را حرام میدانست؟
- حزب مِیلی آمریکا و گروگانگیری آرژانتین!
دیدگاه خود را بنویسید