یکی از عمیق‌ترین خطوط گسست میان اندیشۀ نئولیبرالی و واقع‌گرایی نهادی، مسئلۀ «نقدینگی» است. در روایت نئولیبرال، نقدینگی صرفاً یک متغیر پولی است که اگر رشد کند، تورم می‌آورد و اگر مهار شود، ثبات ایجاد می‌کند. اقتصاد در این نگاه، دستگاهی است که باید از «مداخله دولت» و «انبساط اعتبارات» مصون بماند؛ و نقش دولت به حفظ انضباط بودجه‌ای و کنترل پایه پولی تقلیل می‌یابد. اما تجربه چین به عنوان یکی از بزرگ‌ترین جهش‌های توسعه‌ای انسان در  طول تاریخ، این روایت را به چالش می‌کشد و نشان می‌دهد که نقدینگی می‌تواند نه تهدید اقتصاد، بلکه سوخت آن باشد؛ مشروط به اینکه به درستی در معماری تولید جای‌گذاری شود.
پکن پس از بحران ۲۰۰۸، به‌جای ریاضت مالی، اعتبار را به ابزار حکمرانی تولیدی تبدیل کرد. نظام بانکی چین طی پانزده سال بیش از ۳۰ تریلیون دلار دارایی جدید خلق کرد و تا ۲۰۲۴، ترازنامه بانک‌های این کشور به ۵۹ تریلیون دلار رسید (سه برابر GDP چین و بیش از نیمی از GDP کل جهان!). این «سیل نقدینگی» برخلاف تصور نئولیبرال‌ها، به سفته‌بازی و تورم افسارگسیخته منتهی نشد؛ بلکه به‌صورت سازمان‌یافته برای پشتیبانی از شتاب صنعتی، مقیاس‌سازی زنجیره‌های ارزش، توسعه زیرساخت‌های تولید، و تجاری‌سازی فناوری‌های نو به کار رفت.
این الگوی اعتباری، موتور اقتصادی چین را به سطحی رساند که امروز این کشور یک‌سوم کالاهای جهان را تولید می‌کند و در حوزه‌هایی چون کشتی‌سازی، خودروهای برقی، باتری، مواد معدنی کمیاب، دارو، و پنل‌های خورشیدی بیش از کل بقیه جهان تولید دارد. شهرهایی مانند شنژن و هفی قادرند یک طرح صنعتی را ظرف چند روز از مرحله نمونه اولیه به تولید انبوه برسانند؛ توانی که بدون انبوه‌سازی اعتبارات، شبکه برق عظیم، سرمایه‌گذاری در زیرساخت، رباتیک گسترده و هماهنگی دولت–صنعت ممکن نبود.
تجربه چین نشان می‌دهد نقدینگی نه ذاتاً «تورم‌زا»ست و نه ذاتاً «مخرب». نقدینگی، همانند انرژی، بسته به معماری‌ای که در آن جاری می‌شود، می‌تواند یا اقتصاد را بسوزاند یا آن را به پرواز درآورد. نئولیبرالیسم با بی‌توجهی به ظرفیت سازمانی دولت و بی‌اعتنایی به رابطه ساختاری میان پول و تولید، نقدینگی را صرفاً یک متغیر بی‌طرف یا خطرناک تلقی می‌کند. اما چین نقدینگی را در دل نظام تولید، زیرساخت، تحقیق و توسعه، زنجیره تأمین و شرکت‌های دولتی و خصوصی نشاند و آن را به نیروی مهندسی‌شده توسعه تبدیل کرد.
این الگو، البته جایگزین نسخه‌های کلاسیک اقتصاد آزاد نیست؛ اما به‌روشنی نشان می‌دهد که نقدینگی در خلأ خطرناک است، نه در تولید. آنچه نئولیبرالیسم از آن غفلت می‌کند همین «جای‌گذاری نهادی» است: پول وقتی به سمت کارخانه، شبکه حمل‌ونقل، انرژی، فناوری، رباتیک، صادرات و به‌طور کلی «ظرفیت تولیدی» هدایت شود، نه تنها موجب تورم نمی‌شود، بلکه بنیان جهش اقتصادی را می‌سازد. و در مقابل، نقدینگی سرکوب‌شده یا محبوس‌شده در اقتصاد، به جای ثبات، موجب رکود ساختاری می‌شود. نسبت نقدینگی به تولید ناخالص داخلی در چین بالای 240 درصد است، اما در ایران، در نتیجه معادله ویرانگر «اقتصاد دلاریزه+نرخ ارز رها+کنترل نقدینگی»، این نسبت به زیر 50 درصد رسیده و تولید در حال تلف شدن از تشنگی است.
نمونه چین، با همه پیچیدگی‌ها و تفاوت‌هایش، یک درس ساده اما بنیادی دارد: نقدینگی اگر در چارچوب یک استراتژی ملی تولید بنشیند، نه عامل بی‌ثباتی، بلکه موتور توسعه است. مشکل نقدینگی نیست؛ معماری‌ای است که نقدینگی در آن جاری می‌شود.

✍️ سید یاسر جبرائیلی