حیدر رحیمپور ازغدی در کتاب «تلخترین نوشته من» که آن را حاصل عمر خود میداند، در نخستین روایت راجع به دخالت انگلیس در نابودی باغهای ایرانی چنین بیان میکند:
من کوچک بودم. روزی درشکه مامور خرید سوخت سفارت انگلستان به سرای پدرم که رئیس صنف بود آمد و گفت: ما فلان مقدار هیزم پسته می خواهیم. در آن ایام ،خرید هیزم پسته به خاطر عرضه بسیار هیزم های باغی، اقتصادی نبود اما اشترداران بیکار بودند و این خبر خوش، آنان را به بیابانها فرستاد و هر روز هزاران اصله، درخت پسته کوهی را قلع و قمع میکردند و به سفارتخانه انگلستان میفروختند و سفارت، مازاد سوخت خود را به کارمندان خود اهدا و به روسای ادارات هم که بردگانش بودند سفارش میکرد تا میتوانید زغال سنگ، که کربنش موذی است مصرف نکرده و کنده پسته که همه چیزش بهتر است مصرف کنید.
این جنایت تا روزگاری که دولت مصدق قطع بوتههای پسته را ممنوع نکرده بود، ادامه داشت.
لیکن پس از منع نیز دستهای این جنایت را با رشوه دادن به دوازهبانان، تا آنجا ادامه دادند که جنگلهای پسته خراسان، تبدیل به بیابان گردید، بعد دریافتیم انگلستان با نابودی درختان پسته کوهی ما که بهترین و گرانترین گونه پسته است با ماچه کرده و با چه حیله ای جنگل های درخت پسته را تبدیل به بیابانهای لم یزرع و کویر ساخته و مراتع را نابود گردانیده است.!
✍️ حیدر رحیمپور ازغدی
دیدگاه خود را بنویسید